ارسال به مسابقه بین المللی  red man

موضوع:آزاد

 

شام اخر عروسی.


عقربه های ساعت  انگار روی دور تند بود، مثل مسابقات دو و میدانی تنها چیزی که مهم بود : قدرت، سرعت و در نهایت موفقیت شرط  اصلی این ماجرا بود.


کاش همه روزم بهار بود

انگار تمام دنیا به کام بود

شب رفت سیاه بود و کبود

انگار دلم از آغاز مال تو بود

"دلسروده خودم"


تیک...

تاک.

تیک...

تاک.

چه زود یک سال از ازدواجمون گذشت...

بگذار كه...

و اينك تو ساكت نمان...

دیدنیها ها ...

کاتالوگ ۳۶مین مسابقه بین المللی کارتونOsten مقدونیه

 

اینم کار من ک برگزیده شد البته همه کارهام قدیمی میباشند لطفن دست نزنید بهشون

موضوع بعدی: چهره محی الدین کوروغلو از ترکیه

اینم دوتا کارم ک نیاز ب توضیح نیست

در ضمن دست اداره گمرک درد نکنه که بعد از برسی جلد سی دی ما را نیز شکسته بودند

پشت صحنه

چی شد؟؟؟


پس بالاخره درست شد نه؟


خودش: گفتم ک گروه خوبی میشه نگفتم؟
..

بسی سالها گذشتو ما دهانمان بسته بود
منم رنج بردم چون هیچی نذاشتن بگیم



                                                       پشت صحنه گروه زیپ



                                    مکان: نگارخانه فریاد نمایشگاه بهرام عظیمی



اقای صاحب الزمانی: به به بچهای گروه خوبید؟


من و لیلا و میترا و مریم و اقای ناظمی: سلاااااااااااااااممممممممممممممممممم

یکی: کو اقای رزم حسینی پس؟


نیومدش حتمن ی کاری واسشون پیش اومده


اون یکی: اره احتمالن
..
..
معلوم: بچها این کارهای بهرام عظیمی ک همه تکراریه نیست؟


نا معلوم: اره همشونو من تو سایتش و بقیه جاها دیدم

                        خدا مرگم نده ای وای آقای استاد؟ شما هم؟؟؟!!!!!

بچهااااااااااااااا بیایییییییییییییید..

...

کیییییییی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



اره ی مجهول دگه بود

....

بچها بیاید..



ما دوان دوان ب سمت وی دویدیم از سر جوی هم پریدیم



چی شده؟؟؟؟



اون مجهول: بچها بیاید کارهای منو ببینید انتخاب کنید واسه نمایشگاه به قول صالح

..

هههههههههههههه



چقدر باحالن این بچها همه جا کار میارن بچهای فعال ب این گروه ما میگن دمتون گرم خیلی دوستتون دارم

..

دی شد و بهمن گذشت آقای رزم حسینی هم نیومد
.
.
.
.
.


ما دگه باید بریم بچها بای بای
..
..

..
.
                                                            هفته بعد


سلام سلام سلام ...

ص رزم ح : سلام خانم شفیعی ی امار دقیق از کارای بچها بده

خود خودم: اوگی اینم امار صبر کنید بشمارم

1

3

7 با47
میشه 49
..
..
اره همشون رو هم میشن 58 تا



دست بزنید ب افتخارم


...
هوووو راااااااااااااا

سوتتتتتت

جیغغغغغ

افرین
..

خواهش میکنم بسه دگه



میشه 58 تا کار برا نمایشگاه

..



ص رزم ح: بچها میدونید ک بعضی کارا حذف میشه؟؟

بعد از گفتن این جمله هم همه ای میشود ک گویی آسمان بر زمین فرود اید همی..
..

ص رزم ح: چرا ساکتید گفتم ناراحت نشید اگه کارتون حذف شد

همه : (فقط سر تکان دادند)
..
..
                                          یک روز مانده ب نمایشگاه

ووووووووو
وووووووووووووو


اس ام اس اومد



نمایشگاه گروه کاریکاتور زیپ abukoorosh.blogfa.com
..

..

ووووووووو
وووووووووووووووووووووو



...

چی بود دوباره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

ص رزم ح:کار فریاد زن و زنجیرت حذف شد

خود: پس چی موند دگه؟

ص رزم ح: دو سه تا دگه...

خود: کی حذف کرد؟

وی: شهرداری

خودم: خسته نباشه شهرداری دستش درد نکنه واقعن به هنرمندا ارزش میدن آفرین بر وجودشون

..
..

ووووو

وووو

لیلا: عصری ساعت 6:30 گروه زیپ

پایان

..

منو یه دنیا....

سبب منم که میشکنم اما حرفی نمی زنم

..

 

شیطان

ارسال به : مسابقه بين المللي كارتون و كاريكاتور "شيطان "

 

گروه زیپ

یک روز سرد زمستانی

ر ح (آقای رزم حسینی): دروددد....

- ا سلام سلام

رح: من سلام نمیکنم فقط میگم درود...

-

 ر ح:  بچه ها تصمیم گرفتند گروه بزنند.گفتم به شما هم بگم.

- ممون اما کدوم بچه ها؟

ر ح: بچه های دانشگاه باهنر

- آره موافقم اما اگر قول بدید گروه خوبی باشه چون قبلا هم از ...خودتون در جریانید دگه.

ر ح: آره اونش دگه بستگی به خودتون داره

- امیدوارم که رائیس بازی نباشه و همه دوستانه کار کنیم

..

..

چند روز بعد

دلنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ

- الو

لیلا موسی زاده:سلام مهدیه جان امروز آقای نیک نفس همه را دعوت کردن به دفتر کارش که همه دور هم جمع بشیم درمورد گروه صحبت کنن

- آره آقای رزم حسینی هم اتفاقا خبر داد بهم.حتما میام

لیلا: باشه مهدیه سر ساعت 5 حتما بیا با هم بریم.

- باشه عزیزم حتما

...

...

ساعت 5 بعد از ظهر سر زمستانی

هوا خیلی سرد بود

..

دست ها در گریبان و به سوی گروه شتابان

- سلام لیلا طبقه چندمه؟

لیلا:سوم

..

بعد از چند ساعت جستجو دفتر کار آقای نیک نفس پیدا شد

آقای نیک نفس: خوش آمدید

- سلام از آشناییتون خوشحالم

لیلا: سلام قبلا که منو دیده بودید

...

..

بعد از دقایقی

-سلام به همگی

..

..

خانم مریم مهدویان: سلام بچها...

..

آقای مبین: سلام بچها خوبید؟

..

زهرا و میترا و ... درست اسمهاشونو در خاطرم نیست(چقدر جالب به به)

در گوشی به آقای رزم حسینی: (چرا اطلاع رسانی دقیق نکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا اسم بچها رو نگفتید؟؟؟؟؟؟؟؟

..

..

خلاصه ..

سرتونو درد نیارم کلی آقای نیک نفس صحبت کردند

کلی راه جلوی پای ما گذاشتند و موانع را برداشتند دستشونم درد نکنه

و با اسرار بچها قرار شد گروه خلاصه شکل بگیره

بعد از چند هفته

..

رفت !!!!

کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

- (آقای مبین)

..

..

امیدوارم این گروه که به کوشش آقای رزم حسینی که زحمت گرد همایی بچها را کشیدند

به شکلی دوستانه برگذار شود چرا که این بچه ها افراد عادی نیستند(خودشون هر کدوم به جز من

 ی پا استادن) و هر کدام

دارای شخصیتی محترم و طراحی و قدرت فکری بالا میباشند.

نقطه سر خط

در ضمن اعضای ثابت گروه فقط این چند نفرند در آینده گروه بزرگتر و موفقتر خواهد شد

اگر دوستانه باشه و اطلاع رسانی دقیق باشه

قابل توجه برخی از هموطنان دینی :شاگرد استادی هم در این گروه اصلا نقش ندارد

چون همین چیزهاست که گروه های هنری را از هم میپاشونه

اقای رزم حسینی هم شأن و مقام خودشان را دارند و احترام به ایشان از نوع واجبات دین است

امیدوارم گروه خوبی باشه و ...

دوستانه دوستانه و اطلاع رسانی دقیق.

تشکر از زحمات صالح رزم حسینی و همه بچه هایی که به نوعی

این حس سر بلندی و افتخار را برای شهر عزیزشان خواهانند.

 


 


چندین هزار عکس از نمایشگاه

 

در این عکس اقای عسگری نیز حضور دارند

کم گوی و گزیده  گوی چون دُر

(با ذکر فقط دو مورد از تصاویر نمایشگاهم)

از چپ به راست آقایان: شاهرخ حیدری، مسعود ضیایی، سعید صادقی،

داریوش مهردلان، عباس ناصری و پشت صحنه: علی اسدی

 

 

خاطرات نمایشگاه

ساعت 3:40 دقیقه

..

..

X: وای فکر میکنی امروز بیان؟!

 

نمیدونم شایدم نیان ولی گفتن که نیم ساعت دگه اینجان!!

 

فکر کن اگه نیان!! منو تو همینطور اینجا آویزون افتادیم از روی صندلی هامون پایین فک هامونم همینجور آویزون

 

:X  آره میخندیم ...مثلا منو تو همینجور تا ساعت 8 منتظریم اونا هم نمیان بعد زنگ میزنن بهت میگن شرمنده مشکلی پیش اومد نمیتونیم بیایم!!!!

 

تو دعا کن تا 8 زنگ بزنن بیشتر سر کار نباشیم  به همونشم قانعیم...

 

..

..

چندین دقیقه بعد ساعت 4:10 دقیقه اینجا کرمان

..

 

گوف!!!!!

..

 

:X مهدیه بپر بیا اومدن کجا رفتی؟

 

دارم از روی حیات آب خنک میارم یخ حوض میشکنم

من: کو؟ کی اومد؟ کجان؟!!!!!!!!

 

X (ترکید از خنده) شوخی کردم

 

خیلی لوسی قلبم ریخت پایین تو نمیفهمی من اعصاب ندارم سر به سرم میذاری؟( زدم X را کشتم تو باغچه  هم چالش کردم)

 

X جدی بیا بشین الان شاید دگه بیان بعد تو نباشی زشت میشه!( این روحش بود)

..

..

..

..

..

 

دلنگگگگگگگگگگگگگگگگ

 

من: الو سلام

 

آنسوی خط: سلام مهدیه جان عزیز امروز نمیتونم بیام بذار فردا

 

من: خیلی لوسی چرا آخه؟!

 

آنسوی خط: واسه اینکه مامانم مریض شده نمیشه بیام

 

من: آخه اشکال نداره گلباقالی ان شاالله خوب بشه

 

آنسو:مرسی فعلا کاری نداری؟!

 

من: نه بای بای

..

..

تق

تق

تق

تق

..

1: سلام

2: سلام

3: سلام

4: سلام

5: سلام

6: سلام

 

من: سلام، سلام، سلام، سلام، سلام، سلام بفرما تو...

..

تو دلم( یا قرآن قرار بود 3 نفر بیان 6 نفر شدن که!!!) خوشحال و ذوق زده و ی کمی نه بیشتر شایدم منگ

 

..

 

من: خوش آمدید ....ای وایییییییییی شما آقای صادقی نیستید؟!

 

آقای سعید صادقی: بله خودمم جاخوردید نه؟ قرار نبود اینجا ما را ببینید نه؟

 

من: اختیار دارید خوش آمدید ولی چی شد از این طرفا؟

 

آقای صادقی: اتفاقی شد تو وبلاگت نوشتم دوست دارم بیام نمایشگاهتو از نزدیک ببینم اما یهو جدی شد الان اینجام!!

 

من: خیلی خوشحال شدم شما را از نزدیک زیارت میکنم

(راستی یک فرش قرمز هم پهن کردم زیر پاشون)

..

..

-من علی اسدیم

..

-منم داریوش مهردلان

..

(تو دلم منم خواهر کوچیکه مرتضی م)

...

3 نفر دیگه: ما که نیاز به معرفی نداریم

 

من: بله شما را میشناسم آقای مسعود ضیایی، آقای شاهرخ حیدری، آقای عباس ناصری

..

 

آقای ناصری: منو که 2 بار دیدی

من: بله 2 بار زیارت شدید ( یا حضرت ناصری)(شوخی کردم هاااااااااه هااااااااه) 2روز پیش اومدید با لیلا دوستم بودم برام نقل آوردید  خداییش ممنون(خنده زیر پوستی)

نقل یک نوع شیرینی مهربونیه که شاید خیلیا نشناسنش و آقای ناصری هم چون محبت داشت این نقل مهربون را برای ما آورد

..

آقای اسدی: آب خنک ندارید؟

 

من:شرمنده ولی آب جوشیده داریم ( یخ یادم رفته بود بیارم به روی خودتون نیارید، دگه تموم!!)

 

آقای حیدری: چه کار جالبی آفرین این کارت خیلی جالب شده(نشونی دادن به کلر..)

 

.. اوهوم

 

آقای ضیایی: نه ولی خداییش این کارش بهتره ( نشونی به ساعت ...)

 

...بله ساعت

 

من:مگه نمیدونید که حجم کار میکنم تابلو برجستم میکشم ( نشونی به ساعت و..)

..

..

 

آقای ناصری: بچها بفرما شیرینی

 

من: ببخشید آقای ناصری شما زحمت نکشید خودم پزیرایی میکنم شما کارامو ببینید

 

آقای ناصری: من که دیدمشون

 

من: بله شما بخور کاریت نباشه فعلا

..

..

..

 

آقای ضیایی.......(دارن تابلو میبینن)

 

آقای حیدری ......(عکس میگیرن)

 

آقای صادقی......(تماشای تابلوها)

 

آقای اسدی و مهردلان......(کنار هم وایسادن نظارت کامل و همه جانبه به همه موضوعات، کاتالوگها روی میز و...)

 

آقای ناصری....( در حال خندیدن و خوردن شیرینیا نامهربون ما بود)

 

من.....(کنار آقای ضیایی..گاهی مدل واسه عکسا..ی وقتی توضیح روی کارام..ی وقتم گیج و منگ وایسادم ی گوشه)

....

....

....

...

 

 

 

....

...

برسی کارها

..

و بعد از دقایقی

..

جنگ جهانی سوم

 

این چیه؟ ( گفته ای از حرفحای آقای حیدری و ضیایی و صادقی)

 

 من:«»ْ«««ٰٰ،،<<آآآٌٌٌّيٌٌٌّيُيُ««ٰآآٰآٰ ( ی چیزایی میگفتم فقط خودم میفهمیدم)

...

نظر میدن

...

..نظر میدن...

...

همچنان نظر میدن

...

...

 

...نظر وآهای نظر

...

النظر!!!

...

...

..

..

آخرین نظر

..

 

آقای حیدری: در کل برای شروع کار خوب بود ی چیزایی تو کارات خیلی خوب بود البته باید روشون بیشتر کار کنی تا موفق بشی....

 

من: بله حق باشماست واقعا باید بیشتر کار کنم

..

آقای ضیایی: کارات بد نبود ولی روی خطوط ساده بیشتر کار کن و فکر کن خودت هیچوقت همراه کارات ارسال نمیشی و نمیتونی واسه مخاطب توضیح بدی...

 

من: (تو دلم:عجب راست گفتن خداییش)

..

آقای صادقی: آفرین خوب بود بیشتر کار کن حتما موفق میشی

..

 

آقای ناصری: خوشت اومد همه را برداشتم آوردم؟!!!!ایول نمایشگاه خوبی بود

!!!

..

..

آقای اسدی: (زیاد صحبت نمیکردن) خوب بود موفق باشید

..

آقای مهردلان: خوب بود ممنون

 

من: ( کلم داشت میترکید از درد باد کلر روی دور تند بود واسه خاطر فقط مهمونام) زیاد چیزی نگفتم فقط تعظیم میکردم جلوشون و زمین هارو سجده میکردم همش نماز میخوندمو خدارو شکر میکردم همه پشت سرم قبل از رفتنشون ی نماز جماعتی خوندن بعدشم دعای کمیل بعدشم که شام آبگوشت دادیم

همه سطلاشونو آوردن رفتیم ی گوشه نمایشگاه سفره پهن کردیم و آبگوشت خوردیم!!!

..

خلاصه جاتون خیلی خیلی خالی بود ....

 

..

 تازشم سرتونو درد نیارم به جای اون کسانی که نبودن ی سبد گل با دوتا پر شیرینی گذاشتیم

 

..

..

بعد از دقایقی

..

..

بعد از ساعتی

..

..

..

بعد از قرنها

 

....... ومن اینجا تو اتاقم تک و تنها نشستم دارم تمام خاطرات امروز را ثبت میکنم

این شد یک روز فراموش نشدنی توی تمام روزهای خوب و به یاد ماندنی زندگیم

امروز 9 تیر 89 بود و الان ساعت 2 نصف شب!!!

این نوشته فقط و فقط برای خنده و شیرین شدن خاطره ام بود  و هیچ جنبه توهین آمیز و جسارت به هیچ عنوان نداشت .... و اساتید بر ما خورده نگیرند خواهشا...

امیدوارم یک روز تمام کاریکاتوریستهای ایرانی را از نزدیک ببینم و به آرزوهای بزرگم برسم

 

 

نمایشگاه من

 

نمایشگاه انفرادی مهدیه شفیعی با موضوع کاریکاتور

مکان: کرمان-نگارخانه صورتگر واقع در خیابان جهاد۳

زمان :جمعه ۲۱ خرداد به مدت ۱ هفته

با صرف شیرینی و شام

 

یک سال گذشت

ارسال به مسابقه بین المللی کارتون عرب کارتون 

.......................................................................

در ضمن آنهایی که به موسیقی دف و شیوه های دف نوازی علاقه دارند حتما از این وبلاگ دیدن فرمایید " لطفا کلیک کنید"

گاندی

ارسال به مسابقه بين المللي کاريکاتور چهره سينگ و گاندي

محبوب است.!!

این کاریکاتوری بود که قولشو دادم


سلام

آقای بهرام عظیمی محبوبترین کاریکاتوریست من

يك دوست خوب ميان تو وبلاگم نظر ميدن البته چه خوبه كه به موقع ميان و منم خيلي حرفاشونو قبول دارم چون معلومه واقعا كاريكاتوريست بسیار خوبيه و يك عكس قبلا كشيده بودم اومدن منو مطلع كردند كه توهين شده منم اونو اصلا به کل برداشتم چون عذاب وجدان شدید گرفتم كاش ديگه توهين نشه به كسي آخه خیلی آقاي بهرام عظيمي رو دوست داشتم کشیدمشون و قصد توهين به ايشون را نداشتم همين!

قول میدم یکی دیگه بکشم اما اینبار بهتر از اون قبلی چون خودمم خیلی احساس رضایت از کاریکاتور قبلم نکردم واسه همینه که پاکش کردم

بعدشم اگه شما کاریکاتوریست نبودید و منم نمیشناختمتون عمرا اگه پاکش میکردم الانم عصبانیم

 گفته بودن ديگه كاريكاتور چهره نكشم من نميتونم بهشون اين قول را بدم چون آدم بايد از يه جا شروع كنه وقتي يك بار پاي آدم به سنگ خورد دفعه بعد حواسشو بيشتر جمع ميكنه

متاسفم كه اين كار را نميتونم بكنم

ولي با همه اين حرفها از تو دوست خوبم ممنونم واقعا كه خيلي گلي از همينجا برات يه گل ميفرستم كه به موقع منو در جريان اشتباهاتم ميگذاري

اما كاش دعوام نميكرديد

شما هم به بزرگواری خودتون رحم کنید دیگه !!

 

اتفاقاتي  در زندگي آدما رخ ميده كه باعث ميشه بعضي خاطرات گذشته تازه شود

يك خاطره در دانشگاه:

دوستم: مهديه استاد وبكش.. بكش جون من

من: بلد نيستم بخدا

دوستم: بكش يه چيزي داره كيك ميخوره !  در حال خوردن باشه... (خنده)

..

من: نميتونم دختر

دوستم: اگه من كاريكاتوريست بودم كل بچه ها را ميكشيدم.

من: من كارم يه چيز ديگست كاريكاتور چهره بلد نيستم

اسرار اسرار

ومن هم اغفال اغفال...

من: باشه ولي استاد نبينه

دوستم : نه بابا

شروع به كشيدن كردم

..

من: تموم شد بيا!!

..

دوستم: (يهو شليك خنده)‌ اين استاده ؟ خيلي باحال شد...(مرده بود از خنده)

..

استاد روحاني با عصبانيت: رو اون كاغذ چيه كه ميخنديد؟!

يكي از دوستان: هيچي استاد

من: بذارش تو كيفت ديوونه زايع شديم زود باش...

دوستم: حالا ديگه ديره...

استاد روحاني: بدش ببينم

..

..

گرفتش !!

..

..

استاد روحاني: اين منم؟!!!!!!!!!!!!!

...

همه بچها روشونو به طرف ما برگردوندند

ما هم صدا با هم : نه استاد

استاد روحاني : چرا ديگه منم اونهاش اينم پيرهن خودمه و ريشمم همينجوريه

..

سكوت

استاد رو به من كرد و تو چشمام خيره شد و با عصبانيتي كه انگار ميخواد منو بكشه گفت:

تو منو كشيدي نه؟!

من: با تمام ترس و لرزم سرمو بالا آوردم گفتم : نه استاد من نبودم

استاد رو كرد به دوستم گفت: پس تو بودي ميدوني اين كارت چه مجازاتي داره؟!

دوستم: استاد استاد و استاد زد زير گريه كه بخدا من نكشيدمش

من : حالم از خودم بهم خورد كه چرا اصلا اين كارو كردم

استاد برگه رو برداشت و گذاشت تو كيفش

..

بعد از كلاس

من: ببخشيد استاد ممكنه چند كلمه با شما صحبت كنم؟

استاد : الان كار دارم

من: استاد زياد وقتتون رو نميگيرم

استاد: در مورد كاريكاتورست؟

من : آره متاسفانه

بازم من: استاد من حاظرم كه شما منو هر طور خودتون ميدونيد حراستيم كنيد!!

 (حراست دانشگاه مثل دادگاه ميمونه به كوچكترين اشتباهي پرونده تحصيلي رو ميكشند بيرونو ... خدا رو شكر تا وقتي تو دانشگاه بودم پام به اونجاها كشيده نشد)

همون لحظه كه سرم از خجالت پايين بود و فقط فكر آبروم بودم كه تو دانشگاه به قول دوستام تابلو ميشدم ، اين فكر بود كه سنگين شد و سرم رو به سمت زمين كشوند!

..

استاد: ببينمت؟

من سرمو بالا نميگرفتم فقط  گفتم : استاد ميشه منو ببخشيد درسته اشتباه كردم ولي قصد توهين نداشتم!

استاد: ببين چي ميگم گوش ميكني؟!

من : بله استاد بفرما

..

استاد: اين برگه ميره تو آلبوم شخصي من آلبومي كه دوستام برام اينجور چيزا كشيدن ميفهمي

بازم استاد: كو امضا و تاريخت ؟! يك كاريكاتوريست بدون امضا؟؟؟؟!!!

من در حين ناباوري سرمو يه كوچولو آوردم بالا و زير چشمي به استاد نگاه كردم ببينم دروغ نميگه !! ديدم نه بابا خيلي جديه قيافشون !!! (ديدم رو نرمال كردم يعني از رو زمين آوردم بالا )

..

من : استاد ميشه اينو بديد به من قول ميدم يكي بهتر براتون بكشم

استاد: نه اين پيش خودم ميمونه ..

من برگه را از دست استاد گرفتم گفتم : ببخشيد استاد شما خيلي خوبيد اين خيلي بد شده قول ميدم يكي بهتر براتون بكشم آخه من كار چهره اصلا نكشيده بودم ولي به خاطر شما ياد ميگيرم (تازه كارم استاد) باز هم ببخشيد منو !! ممنون خدانگهدار!!

و بدون اينكه استاد جواب خداحافظي منو بده سرمو انداختم پايين وتند داشتم ميرفتم!!

استاد: دفعه بعد اگه با طرحت نياي بخدا ميندازمت از كلاس بيرون امضا و تاريخ يادت نره!

من تو راه: چشم استاد تا بعد ...

...

....

چند روز بعد سر كلاس استاد روحاني

همهمه بچه ها قبل از آمدن استاد استرس منو صد برابر كرده بود

استاد اومد

همه پاشديم

استاد: بشينيد

همه نشستيم ولي سكوت

..

..

چشمم را از لابلاي سرهاي بچه ها به استاد دوختم ديدم اونم داره دنبال حضور من ميگرده

خيالش راحت شد اومدم

اما چيزي نگفت

..

..

بعد من: اجازه استاد ميشه بيام اونجا؟!

استاد: آره

..

..

من: بفرما استاد راستي راستي يه چيزي يادم رفت پشتش بنويسم

از يكي از بچه ها خودكار گرفتم و اين جمله را پشت برگه نوشتم با رنگ سبز فكر ميكنم بود:

از طرف شاگرد زشت شما مهديه شفيعي( اينو واسه دلخوشي استاد نوشتم)

..

استاد لبخندي زد و رو كرد به بچه ها و گفت: بچها اين كاريكاتور منه ميبينيد؟!

بچها همه سرو صداهاشون بلند شد نميتونستم بفهمم چي ميگن همهمه شده بود

..

فقط همه نگاه دوستانه اي به من ميكردند و لبخند ميزدند

من: ميشه استاد برم بشينم؟!

استاد: آره برو ممنون خانم شفيعي آفرين بر شما

..

اون لحظه خيلي احساس رضايت از خودم كردم و با خودم گفتم: گل كاشتي دختر

...

...

روز بعد تو يك كلاس ديگه

قبل از آمدن استاد

..

يكي از بچه ها: مهديه شفيعي كيه؟!

من دستم را بردم بالا و گفتم: با من كاري داشتيد؟

همون: اي ول دختر چه جرعتي كردي استاد روحاني رو كشيدي

من: شما از كجا ديديد؟!!

همون: بابا استاد سر كلاس نشون هممون داد و گفت اينو يكي از دوستاتون كشيده ..

من: ناراحت نبود؟!

همون: نه بابا تازه كلي هم خوشحال شده بود كه...

من: آخه...

همون: خلاصه گل كاشتي دختر كسي نميتونست بهش بگه بالا چشت ابروست ولي تو بابا دس خوش...

من: من كاري نكردم ...

همون: هر وقت خواستي ميتوني بياي سر كلاس ما منم بهت سر ميزنم البته اگه قابل بدونيد و افتخار بديد!!

من: نه بابا اين چه حرفيه منو خجالت نديد... چشم ميام بهتون سر ميزنم

همون: ببين اين شمارمه تك بزن شمارتو داشته باشم ميخوام با هم دوستاي خوبي بشيم!

من: اينو بگم ها من اهل مسخره بازي و اينجور حرفا نيستم يه دفعه فكر بد نكني!

...

همون: ميدونم بلا

من : كاري نداري ديگه؟

همون: خلاصه خوشحال شدم از آشناييت

من: منم همينطور خدانگهدار

..

..

ديگه اون رو نديدم و استاد روحاني هم ترم بعد از دانشگاهمون رفت منم امتحانات پايان ترم رو دادم وسلام نامه تمام

 

تقدیرم

کاری که تو سایت بود اما نبود

اینم لینکش

www.cartooncenter.net/first_tour2009.htm

http://cartooncenter.net/first_tour_black_cat_2009.htm

شایسته تقدیر شد اما انگار نشد

 

خودرو

برگذیده جشنواره بین المللی خودرو

 

یک نفر !!

 

سلام عیدتون مبارک

سال ۱۳۸۸ با یک چهره جدید از کارتونیستی ایرانی!!

خودتون بی زحمت حدس بزنید

آفرين درست حدس زديد آقاي محمد امين آقايي

ارسال به جشنواره بین المللی خودرو

یکی از نمونه کارهای ارسالی من به جشنواره

مصاحبه از کاریکاتوریست:آقای رحیم بقال اصغری

 بالاخره بعد از مشکلات و دغدغه های  بسیار زیاد بالاخره توانستم با اقای رحیم بقال اصغری مصاحبه کنم

از زبان خودشان میشنویم :

"سلام اقای بقال اصغری ممکنه خودتونو به طور مختصر معرفی بفرمایید؟

سلام

رحیم بقال اصغری متولد 1353 تبریز ٬ کارشناس علوم تربیتی و کاریکاتور

فعالیتهای خود را از موسسه هنری تبریز و انجمن کارتونیستهای تبریز و موزه هنری کاریکاتور شروع کردم و در شبکه جهانی سهند برنامه مهارت آموزی  ٬ مجری گری کردم و غیر از اینها چند سایت و وبلاگ راه اندازی کردم و داور چندین مسابقه بین المللی و سخرانی و ....

چطور به سمت هنر کاریکاتور رفتید؟

از بچگی علاقه مند و چندین کتاب دیده بودم و از 16 سالگی در مجله جوالدوز (یک مجله طنز بود) کار کردم  و از سال 1369 در همان سن استخدام شدم و شروع به فعالیت در آن مجله کردم.

 

اولین کاریکاتوری که کشیدید چی بود؟

اولین یادم نمیاد ولی در دوران مدرسه فکر میکنم کاری بود که آرمان غربی دهن باز کرده بود و داشت آرمان شرقی را میخورد احتمال میدهم که این اولین کارم بود .

 

از اولین طرح در اولین شروع موفقیت آمیز و فراگیر کاریکاتور بگویید؟

موقعی که کارم چاپ شد از خوشحالی دیوونه شدم  ٬ 16 سال داشتم که در به در هر خونه رو میزدم که کارم چاپ شده خیلی خوشحال بودم  ٬ فکر میکنم شروع خوب و بد در انگیزه خیلی موثر باشه  ٬ اگر تشویق کنیم و تشویق شویم  بهتر به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.

نام اولین استاد راهنمای خود را در زمینه کاریکاتور بفرمایید؟

کتابها استاد خاصی نداشتم

اولین مشوقتان؟

زیاد بودند: از آقای معین پور ( در گذشته مدیر حوزه ارشاد ) ٬ زهره وفایی (مدیر مجله جوالدوز ) و مرتضی شریفی (مسئول حوزه هنری بودند )

نخستین جشنواره ای که برنده شدید؟

اولین : جشنواره بین المللی تهران سال 70 (موضوع : توطئه شیطانی) که رتبه پنجم را گرفتم.

و آخرین؟

آخرین..: جشنواره ایتالیا ( موضوع : امورستیکا) رتبه اول شدم .

به نظر شما آیا رابطه ای وجود دارد که هنر زنان کاریکاتوریست را از هنر مردان کارتونیست تفکیک یا جدا سازد؟

نه ...خانم ها در شهر خودمون 80 درصد کارتونیستها میباشند..

انها استعداد فوق العاده ای دارند و میتوانند موضوع را به راحتی پیدا کنند و آن را به بهترین شکل اغراق کنند ولی آقایون کمتر میتوانند این کار را انجام دهد ...

چرا کاریکاتور را بیشتر هنری مردانه میدانند تا زنانه؟

نمیدونم...

در تبریز خانمهای زیادی در این زمینه فعالیت دارند و اخیرا نمایشگاه خارجی در موزه کاریکاتور ترکیه بر پا کردند.

نخستین زن کاریکاتوریست ایرانی چه کسی بود؟

معمولا خانم پروین کرمانی به عنوان اولین شناخته شده که از مجله توفیق شروع کرد و تا گل آقا ادامه داد.

اسم چند نفر از خانمهای کاریکاتوریست؟

خانم مرجان ملک محمودی ٬خانم پروین کرمانی ٬خانم آزاده شفیعی( اصفهان ) و ...

آیا در ایران خانمهای کاریکاتوریست هم داور جشنواره های بین المللی میشوند؟

متاسفانه خیر ٬ شاید شده باشند ولی خیلی محدود میشوند ولی اخیرا در تهران خانم فیروزه مظفری بودند ..

شما به عنوان استاد کاریکاتور ( جدا از کشیدن کاریکاتورهای فاخر زیادی در زمینه مطبوعات و ...) چه کار پایه ای و زیربنایی در کاریکاتور ایران انجام دادید؟

انجمن کاریکاتوریستهای تبریز که رسمیترینشان بود و موزه کاریکاتور که اولین موزه در آاسیا بود را در تبریز احداث کردیم و به صورت مدون جزوه های آموزشی دادم و موسسه آرسوی که 700 نفر هنر جو کاریکاتور دارد که به صورت علمی فعالیت داریم. 

نظر یا پیشنهاد شما به خانمهای کاریکاتوریست؟

خودشونو جدی بگیرند و قابلیتهاشونو کشف کنند ... در وجود همه خانمهای کاریکاتوریست این استعداد و پشتکار وجود داره فقط باید زیاد تلاش کنند.

و کلام آخر از زبان خودتان؟

تشکر از شما."


مصاحبه گر: مهدیه شفیعی، مصاحبه شونده: رحیم بقال اصغری، موضوع : کاریکاتور، زمان:25/8/87.

 

سلام...

 برای دیدن وبلاگ جدیدم کلیک کنید

در ضمن این یکی وبلاگم همیشه پابرجاست

 

ارسال برای جشنواره کتاب

 

 

سوال..جواب

با سلام..

نظر شما در مورد زنان کاریکاتوریست چیست

از تمام کاریکاتوریستهای عزیز خواهشمندم درباره این موضوع به ایمیل زیر نامه ها و نظرات خود را ارسال کنید..

mahdieh39@yahoo.com

از شما عزیزانی که در این بحث شرکت میکنید نهایت تشکر را دارم..

موفق و پیروز باشید

گرمای زمین..

 ارسال به :اولين نمايشگاه بين المللي طنز گرافيکي ليما 2008   

ببخشید کار را برداشتم آپلود شد ولی باز نمیشد مجبور شدم حذفش کنم..

خیلی فعال شدم نه ؟! ماشاءالله و ماشاءلله بزنم به تخته رنگ و روم باز شده....

قسمت گزارش فیلتر شد

دو

ارسال به : هفتمين دوسالانه بين المللي كارتون هيومرست 2008       

تبلیغات

ارسال به : دومين نمايشگاه بين المللي طنز گرافيکي - تبليغات 2008 رومانی 

با یک گذارش...

سلاممممممممممممممممممم

اینم از اون کارایی که قولشونو داده بودم

 

یک گزارش توپ توپ..

اونایی که مصاحبه میخوان بدو بدو تا تموم نشده..دیگه بد و خوبیش با خودتون

"ببخشید ما تازه کاریم اصلا بلد نبودم"

 

البته این گزارشها کاملا جدی بوده و در بین این مصاحبه ها

 

افرادی بودند که هیچ رابطه ای با کاریکاتور و هنر و..نداشتند و

 

 حرفهای بیربط میزدند..ولی بنده به دوتا از بهترینهای این

 

گزارش اکتفا کردم و برای شما زحمتش رو کشیدم دیگه ..

 

مهدیه: سلام..

 

: سلام

 

: ممکنه چند تا سوال در زمینه کاریکاتور از شما بپرسم؟

 

:بله بله

: سوال کنید

 

: اسم یه کاریکاتوریست مشهور؟

 

: ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

 

:فامیلشونم میشه بفرمایید؟

 

:نه

:چرا؟

 

: چون نمیخوام کسی فامیلم را یاد بگیره..

 

: نهههههههههه مثلا يه کاريکاتوريست  نه خودتونو

 

: چي؟

 

: نميشناسم کاريکاتوريست

 

: خوبه ..

:منو ميشناسي؟

:

:

:

: گفتم خواهشا درست جواب بديد

 

: ميخوام بگذارم تو وبلاگم

 

: بفرما

: من هنر نميشناسم

 

: اشکال نداره

 

: خوب از اول

 

: سوال کنيد

 

: من فقط اهل هنر نيستم همين

 

: اشکال نداره

 

: بفرما

 

: سلام

 

: سلام

 

: ممکنه خودتونو معرفي کنيد؟

 

: 24 دانشجو

: ميتونيد يه هنرمند کاريکاتوريست ايراني مثال بزنيد؟

 

: من فقط اسم گل اقا را شنيدم کيومرث صايري خدا رحمتش کنه

 

: خدا رفتگان شما را هم بيامورزه

 

: ممنون

 

: خوب از کاريکاتور چي ميدونيد؟

 

: کاريکاتور يعني واقعيت به زبان هنر

 

: يعني انتقاد به زبان هنر

: منظورتون به زبان طنزه ديگه نه؟

 

: به زبان هنر طنز

 

: خوب شما جايگاه کاريکاتور را در بين مردم عادي که اصلا با هنر در ارتباط نيستند چطور ميبينيد؟

 

: مردم کاريکاتور را براي خنده میبینند بيشترشون را ميگم

 

: ولي عده ايي هستند به عمق مطلب ميرند

 

: شما چطور؟

 

: من هر دو

 

: ادامه بديد

 

: در مورد وبلاگهاي کاريکاتور در سر تا سر دنيا چه صحبتی دارید؟

 

: به نظر من شده سياسي

 

: از چه نظر؟

 

: از نظر اينکه قرن سياسته

 

:  ميشه حتي الامکان مثال بزنيد؟

 

: مثال چي؟

 

: در مورد کاریکاتورهای سیاسی یا غیره مثال خودتونو بفرمایید

 

: شما فقط از کاريکاتور سوال داريد؟

 

: بله

 

: پس دیگه ما بریم حالمونو بهم زدی.. دیگم هیچی نمیدونم..

 

خوب گزارش رو ادامه میدیم با یکی دیگه از افراد غیر سرشناس

 

:سلام من يک کاريکاتوريست کوچيک در مقابل بزرگانم و ميخواستم واسه مصاحبه از افراد عادي يک گزارش طرح کنم شما با ما همکاری میکنید؟

 

: با اینکارا کسی رو تور نمیتونی بکنی

 

:بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!ببخشید من همچین قصدی نداشتم.

.

:اهان...کارت چیه؟؟ میگی یا نه؟ ؟!! منظورت چی بود؟

 

: ببخشید اشتباه شده من قصد بدی ندارم و نیازی به این کارها نمیبینم فقط یه مصاحبس همین

 

: خوب از اول میگفتی خوب حالا برنامت چیه؟

:..

:....

:.........

: کاریکاتور میکشیم با اجازه...

 

(اینجا دیگه اون شد گذارشگر ما شدیم یه شهروند......... )

 

بعد از اون واقعه..

 

: ممکنه نظرتونو در مورد کاریکاتور بدونم؟

 

: کار خوبیه البته اگر دعای پدر و مادر بدرقه راحتون باشه ..در ضمن همیشه با دست نماز کار کنید که حال و هوای معنوی تو کارتون باشه..من کارهای نیک کوثر را خیلی دوست دارم بیشتر سیاسیه

 

: خیلی عالیه یعنی شما یک رابطه ای میان دعا و نیایش و کاریکاتور میبینید..کاملا متفاوت

 

: بله این دو فرشته مهربان(پدر و مادر) با هنر ارتباط دارن و من اینو در زمینه تخصصی شما فرمودم..

 

:ممنون واقعا تشکر ..ولی شما هنوز در مورد خود کاریکاتور نظرتونو نگفتید

 

:شما خیلی کلی میپرسید ..کاریکاتور بخشی از زندگی ادمها شده

 

: بله واقعا فرمایشتون صحیح بود شما هیچ اطلاعی در رابطه با مراحل و زمینهای کاریکاتور هم دارید؟

 

:اوه .. من نگفتم کاریکاتور خوب میشناسم منهم یه رهگذرم و اطلاعات فنی ندارم..من فقط از کاریکاتور لذت میبرم همین

 

: نه خواهش میکنم..شما چه کاریکاتوریستهایی رو میشناسید ؟ چه خارج و چه داخل ایران..

 

:من اسما نمیشناسم ولی اولش گفتم که نیک اهنگ کوثر را خیلی دوست دارم فکر میکنم الانم المان باشند..

 

: خیلی ممنون از اینکه در این زمینه با ما همکاری کردید و اطلاعات مفیدی را در اختیار ما گذاشتید..در اخر

از شما و دوستان عزیزکه ما را تا اینجای مصاحبه یاری کردند خداحافظی میکنم و شما را با یک گذارش

دیگه به خدای بزرگ میسپارم ..

 

 حق یارتون در پناه حق خدا نگهدار

 

عکس...بدو بدو تا تموم نشده..

و این هم عکسهایی از جشنواره فوتبال صنعت مس کرمان..

 عکسها به کوشش جناب اقای جلال پور

: ای بابا.. این که نشد جشنواره ..تمام جوایز را دادند به شعرای طنز و مجریان ..

پس ۱۰ نفر شایسته تقدیر چی شد؟

این افراد بالا در این فکرند که چی به اونها میرسه.. دارند دسته جمعی دعا میکنند

: خدا کنه یه جایزه هم این وسط به ما بدند تا ما نیز بهره ای برده باشیم..

ای وای خانوم کجا کجا....

دو نفر از اعضای باند داوران جشنواره..

دوش به دوش هم دوتا یار مهربون

میگه چی؟! میگه: من نه داور بودم نه هنرمند من کاره ای نبودم نمیدونم چی شد جوایز ..

من جو گیر شده بودم ..کجایی بابا...

 

 

ارسال به جشنواره فوتبال "کرمان"

الفرهنگ..

سلاااااااااااااام.

 

سوال؟

 

 به نظر شما  آیا  میتوان کاریکاتورهای  خوب ( سوژه های ناب ) را در وبلاگ گذاشت؟؟؟؟؟؟!!!

 

 

جواب بدید

 

 

یعنی کسی تقلید نمیکنه؟؟؟؟( ما که شانس نداریم...و نه کار ناب ..حالا یه چیزی گفتیم محض اطلاع شخصی )